ظریف؛ ترکمانچای و خرافات
به گزارش مجله روگذر، احمد زیدآبادی در هم میهن نوشت: اینکه دسترسی به هر هدفی بدون در نظرگرفتن امکانات و محدودیت های پیش روی آن، ممکن نیست، بدیهی تر از آن است که احتیاج به استدلال داشته باشد.
با این حال، بیان این جمله از زبان محمدجواد ظریف، وزیر خارجۀ سابق جمهوری اسلامی، مناقشه برانگیز شده و حرف و حدیث های گسترده ای را در رسانه های ایرانی در پی داشته است.
این مسئله، به خودی خود سطح فهم و اندیشه در بعضی محافل سیاسی ایران را نمایان می نماید. قاعدتاً ماهیت ارزش ها، نوع اهداف، سطح امکانات و گسترۀ موانع و محدودیت ها در یک موضوع خاص، می تواند محل اختلاف باشد و درباره اش بحث و جدل گردد، اما وقتی که اصل بدیهی لزوم در نظر گرفتن امکانات و محدودیت ها برای مشخص و تحقق عملی اهداف مورد تردید و انکار قرار گیرد، معنایش این است که بعضی از نحله های سیاسی و عقیدتی، به دوران پیش از تالس ملطی بازگشته اند و هنوز با ضرورت های عقلی و بدیهی آشنایی ندارند.
در کشور ما بعضی افراد اعتقاد به امور متافیزیکی را مترادف نفی و انکار اصول بدیهی عقلانیت بشر تلقی می نمایند و خواستار ادارۀ کشور بر همین مبنا هستند. این نگرش از منظری الهیاتی نیز خرافه به شمار میرود و به خصوص راه را بر طرح هر نوع ادعای کذب و سست و بی پایه و ضدعقلانی در سطوح مختلف ادارۀ کشور می گشاید و جامعه را به فساد و تباهی کامل می کشاند.
توسل به امور متافیزیکی به منظور مقابله با اصول بدیهی عقل بشری، ظاهراً در برداشتی کاملاً اشتباه از بعضی نگرش های عرفانی در ادبیات ما ریشه دارد.
در ادبیات عرفانی ایران، بعضاً از سبب سازی و سبب سوزی خداوند سخن به میان آمده است. اما از دیدگاه عارفان، این سبب سازی ها و سبب سوزی ها اموری استثنایی و به غایت نادرند و عموماً به حوزۀ زندگی فردی انسان ها و نمایشِ عجز بشر مغرور و متکبر در برابر قدرت لایزال خداوند مربوط می شوند. در واقع طرح این مسئله از سوی عرفا، چیزی است مشابه اصل عدم قطعیت در علوم دقیقه که محدود به حرکت ذرات اتم است و قوانین و قواعد حاکم بر رفتار شئی را نفی نمی نماید.
بنابراین، وارد کردن بعضی مفاهیم شهودی و مکاشفانۀ فردی اهل عرفان و تصوف در امر سیاست و حکومتِ یک کشور، علاوه بر آنکه مصداق یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَوَاضِعِهِ است، چنان انحطاط فاجعه آمیزی برای جامعه در پی می آورد که تصورش نیز مو بر اندام هر فرد خردمند راست می نماید.
اگر قرار بود امور دنیا نه بر مبنای سنجش نسبتِ اهداف و امکانات که یکسره بر امداد های غیبی راسخ باشد، پس شکست های بی شمار انبیاء و اولیا در برابر دشمنان شان چگونه قابل توجیه و تبیین است؟ پیامبر اسلام در جنگ احد و حنین متحمل شکست و تلفات سنگینی در برابر مشرکان شد. امام علی در صفین از غلبه بر سپاه شام بازماندند و پس از آن، بسیاری از سرزمین های تحت فرمانروایی او به اشغال لشکریان معاویه درآمدند.
امام حسن در مقابله با سپاهیان معاویه کاری از پیش نبردند و با امضای پیمان صلح، از خلافت به کلی کناره گرفتند. آیا این شکست ها محصولِ بی باوری آن ها به امداد های غیبی و یا بی التفاتی خداوند در جهت یاری به آنان بوده است؟ و یا اینکه مجموعۀ امکانات و محدودیت های عینی، دستیابی به اهداف شان را به امری غیرممکن تبدیل نموده است؟
در خصوص نتایج فاجعه بار جنگ دومِ ایران و روس نیز، در درجۀ نخست آن دسته از روحانیون شورمندی مقصر بودند که بدون کمترین آگاهی و شناختی از شرایطِ توازن قوای موجود بین ایران و روسِ آن روز و به خلاف نظر سیاستمداران کارکشته ای، چون قائم مقام فراهانی، فتحعلی شاه قاجار را به شروع جنگی دوباره علیه تزار ها ترغیب و مجبور کردند و با این کارشان، عملاً سبب تحمیل قرارداد خفت بار ترکمانچای برکشور شدند، قراردادی که از یک سو سبب از دست رفتن سرزمین های شمال رود ارس از حوزۀ ممالک محروسۀ ایران و پرداخت غرامتی کمرشکن به روس ها شد و از سوی دیگر، دست امپراطوری تزار ها را برای دخالت در امور داخلی ایران به وقیحانه ترین شکل آن گگردد.
روشن است که اگر این دسته از روحانیون در واکنش به این شکستِ خفت بار، خواستار شروع جنگ سومی با روسیه می شدند، شاه قاجار مجبور به پذیرش قرارداد بسیار خفت بارتر و ذلیلانه تری نسبت به ترکمانچای می شد!
از قضا فتحعلی شاه در آن موقع، منطقی شبیه همین منتقدان محمدجواد ظریف داشت. او در پاسخ به درخواست یاری عباس میرزا و قائم مقام می گفت: چشم شما به اسباب ما به مسبب الاسباب!
فتحعلی شاه ظاهراً نمی دانست که مسبب الاسباب، اسبابِ عقلی و منطقی را بی فایده وضع ننموده است که بخواهد محض جمالِ او، آن ها را باطل و بی اثر کند.
منبع: فرارو